پيام
+
تو يه پاساژ راه ميرفتم که يهو خوردم به يه نفر…
اون افتاد زمين سريع رفتم بلندش کردم و گفتم :
واقعا عذرخواهي ميکنم!
وقتي دستشو گرفتم ديدم طرف از اين مجسمه هاي مانکنيه که جلوي مغازه ها ميذارن!
اطرافمو که نگاه کردم ديدم يه يارو داره بهم نگاه ميکنه و يه لبخند تمسخرآميز هم رو لباشه!
بهش گفتم: خنده داره؟؟؟؟ خب من فکر کردم آدمه!
يارو چيزي نگفت خوب که دقت کردم ديدم اونم يه مانکنه …!
فاطمه ❤
94/1/30
*ليلا*
:)
2-نيلوفر مرداب
=)
طلب
منم با دوستم رفتم بازار .جلوي يه مغازه وايسادم مدل لباسش را ببينم.يدفعه ديدم يکي کنار م وايستاده.گفتم فکر کنم صاحب مغازاست .الان که بگه از روي چي الگو ميکشي.اومدم بگم ...ديدم مانکنه.از خنده ناي حرکت نداشتم.:-o
*ري را
:-/
❀حرف دل
:)
سعيد عبدلي
ازقول يکى ازشاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل شده که: شبى وارد جلسه شدم، قدرى دير شده بود و شيخ مشغول مناجات بود چشمم که به افراد جلسه افتاد، يکى را ديدم که ريشش را تراشيده است، در دلم ناراحت شدم و پيش خود اعتراض کردم که: چرااين شخص ريشش را تراشيده است. جناب شيخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت به ريشش چه کار دارى؟ ببين اعمالش چطوراست! شايديک حسنى داشته باشد که تو ندارى!