شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ تو يه پاساژ راه ميرفتم که يهو خوردم به يه نفر… اون افتاد زمين سريع رفتم بلندش کردم و گفتم : واقعا عذرخواهي ميکنم! وقتي دستشو گرفتم ديدم طرف از اين مجسمه هاي مانکنيه که جلوي مغازه ها ميذارن! اطرافمو که نگاه کردم ديدم يه يارو داره بهم نگاه ميکنه و يه لبخند تمسخرآميز هم رو لباشه! بهش گفتم: خنده داره؟؟؟؟ خب من فکر کردم آدمه! يارو چيزي نگفت خوب که دقت کردم ديدم اونم يه مانکنه …!
*ليلا*
:)
طلب
منم با دوستم رفتم بازار .جلوي يه مغازه وايسادم مدل لباسش را ببينم.يدفعه ديدم يکي کنار م وايستاده.گفتم فکر کنم صاحب مغازاست .الان که بگه از روي چي الگو ميکشي.اومدم بگم ...ديدم مانکنه.از خنده ناي حرکت نداشتم.:-o
*ري را
:-/
❀حرف دل
:)
ازقول يکى ازشاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل شده که: شبى وارد جلسه شدم، قدرى دير شده بود و شيخ مشغول مناجات بود چشمم که به افراد جلسه افتاد، يکى را ديدم که ريشش را تراشيده است، در دلم ناراحت شدم و پيش خود اعتراض کردم که: چرااين شخص ريشش را تراشيده است. جناب شيخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت به ريشش چه کار دارى؟ ببين اعمالش چطوراست! شايديک حسنى داشته باشد که تو ندارى!
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top