همه هستیم
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد “آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است “آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی تو که ویران من بی خبر از خود شده ای در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت
باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد
یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است
تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی
تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای”
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا
چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟
آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من
دکتر محمد حسین بهرامیان
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |